(ص، اِ) گدا و گدائی کننده. (برهان). گدا. (دهار) (جهانگیری و شرفنامهٔ منیری از اجمال حسینی). گدا و فقیر. (غیاث از کشف اللغات). گدا و فقیر و درویش. (ناظم الاطباء) (استینگاس). رأس الشحاذین و ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) جد خاندان شاهنشاهی ساسانیان، و پدر بابک و بابک پدر اردشیر نخستین پادشاه آن سلسله است. و لغت نویسان و مورخان اسلامی او را ساسان الاصغر نامیده اند در مقابل ساسان الاکبر که بنابروایات ...
(اِخ) ده کوچکی است از دهستان نودان بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون، واقع در ۱۲هزارگزی شمال نودان و جنوب کوه چنارشاهیجان و ۳۳ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۷).
(اِخ) ابن ساسان (ساسان سوم) به روایت فردوسی در شاهنامه، فرزند ساسان بن بهمن بن اسفندیار است. فردوسی گوید: چون بهمن همای را ولیعهد خود ساخت ساسان دلتنگ شد و به نیشاپور رفت و زنی از بزرگان ...
(اِخ) ابن فشافشاه بن جوهر شهریار فارس بن ساسان بن بهمن. مؤلف فارسنامه (ابن بلخی) نام وی را در سلسلهٔ نسب بیست و پنجمین پادشاه ساسانی که بعد از شهربراز (بسال ۶۲۹ م.) بر تخت نشست آورده و نسب ...
اسم: ساسان (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sāsān) (فارسی: ساسان) (انگلیسی: sasan) معنی: کسی که از مال و منال دنیا میگذرد، زاهد، پسر بهمن و نوه ی اسفندیار، جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشک ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ نُلْ اَ بَ ] (اِخ) لقبی است که فرهنگ نویسان و مورخان اسلامی به ساسان بن بهمن (ساسان نخست) داده اند. رجوع به تاج العروس و شرح قاموس در مادهٔ «س وس» و سبک شناسی ج ۱ ص ۱۳۴ و نیز رجوع به ساس ...
(اِخ) نام قدیمی سبزوار بزعم مؤلف تاریخ بیهق، و آن منسوب به ساسان بن بهمن است. در تاریخ بیهق آمده: چون ساسان دید که پدرش جنینی را بر وی اختیار کرد او برخاست و گوسفندکی چند خرید و به ناحیت ...
[ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش، واقع در ۴هزارگزی خاور رضوانده، کنار راه آهن پونل به کپورچال. جلگه ای، و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی، و آب آن از رودخا ...
(ص نسبی) منسوب به ساسان نیای اردشیر و جد سلسلهٔ شاهنشاهی ساسانی: دولت ساسانی. سلسلهٔ ساسانی. خاندان ساسانیان. سلاطین ساسانی. ساسانیه. آل ساسان. آل اردشیر. بنو ساسان. اکاسره. رجوع به ساسان ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.