۱. رنده کردن؛ رنده زدن. ۲. تراشیدن؛ تراشیدن چوب یا چیز دیگر برای صاف و هموار کردن آن. ۳. [قدیمی] خراشیدن: مرد عاقل به ناخن هذیان / جگر خویش اگر نرندد بِه (انوری: ۷۱۳).
فرهنگ فارسی عمید
[ رَ دی دَ ] (مص) (از: رند + یدن) تراشیدن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رنده کردن. (ناظم الاطباء). با رنده چوب و جز آن را تراشیدن و صاف و هموار کردن. به رنده زدودن و جلا دادن و صیق ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ دی دَ ] (ص لیاقت) قابل رندیدن. آنچه درخور رندیدن باشد. آنچه توانش رندیدن. رجوع به رندیدن و رند و رنده شود.
(اَ رَ دَ) (مص م.) زینت دادن.
فرهنگ فارسی معین
[ اَ رَ دی دَ ] (مص) آرایش کردن. زینت کنانیدن. (ناظم الاطباء). زیب دادن و آراستن. مرادف افرازیدن. (فرهنگ میرزا ابراهیم). مصدر افرند است یعنی زیب دادن و زینت دادن و زینت کردن و آراستن. (ب ...
(اَ رَ دَ) (مص ل.) گول زدن، مکر و خدعه کردن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.