معنی

[ اِسْ ] (ع مص) تباه گردانیدن. || بدی کردن با کسی. || زنا کردن. || رسوا گردیدن. || در بلا افتادن. || تمام درآوردن چیزی را در چیزی. || انداختن حرفی از قرآن. (منتهی الارب). || بیوکندن و دست بداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بگذاشتن. ترک کردن چیزی را و غفلت کردن از آن: اسویت الشی ء. || برابر و هموار ساختن: اسویته. || برابری کردن با: اسویته و به. (منتهی الارب). || مقتدا و اسوه کردن کسی را بر کسی. (اوقیانوس) (منتهی الارب). || اسواء رجل؛ برابر پدر شدن مرد در خلق. (تاج العروس). || بتمامی جوانی رسیدن.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.