۱. (نجوم) پنمجمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد. ۲. پنجمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با مرداد؛ شیر.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ سَ ] (ع اِ) شیر بیشه. شیر درنده. (غیاث). اجبه. جخدب. اَبغث. مُجشم. جراهم. متبلل. جذع. (منتهی الارب). باقر. مبیح. بهور. بهنس. بیهنس. بهینس. متبهنس. محطم. محتضر. ابولبد. ابوفراس. غضنفر. ل ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ سَ دد ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از سدید. سدیدتر. || (ص) درست و محکم: امر اسد. (منتهی الارب).
[ اَ سَ ] (اِخ) قبیله ای است از عرب ازد (ازد شنوءة). (انساب سمعانی ذیل اسدی). رجوع به ازد و رجوع بفهرست عیون الاخبار و فهرست البیان و التبیین شود.
[ اَ سَ ] (اِخ) نام یکی از اصحاب پیغمبر (ص) است. و او بنا بروایتی برادر و بروایت دیگر برادرزادهٔ خدیجهٔ کبری است. (قاموس الاعلام ترکی).
[ اَ سَ ] (اِخ) یکی از شعرای ایران است. وی در عصر جهانگیرشاه بهندوستان شد و مورد عواطف شاهانه گردید و در تاریخ ۱۰۴۸ هـ .ق . درگذشت. از اوست: دیروز اسد جامهٔ هجران تو زد چاک امروز ز غم مرد ...
[ اَ سَ ] (اِخ) (میرزا اسداللََّه خان). یکی از شعرای هندوستان. پدر او از مردم سمرقند بود و وی در اگره تولد یافته و در دهلی میزیسته است و مورد توجه بهادرشاه شد و «نواب» لقب یافت. اشعار وی بز ...
[ اَ سَ ] (ص نسبی) منسوب به اسدآباد همدان و جماعتی از مشاهیر علماء و محدثین بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی) (معجم البلدان).
[ اَ سَ ] (اِخ) جمال الدین (سید...) مشهور به افغانی. رجوع به جمال الدین (سید...) شود.
[ اَ ] (ع اِ) جِ سَدّ. || ضربت علیه الارض بالاسداد؛ طرق بر آن بند کرده شد. (منتهی الارب).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.