[ جِ ] (ع ص، اِ) زنی که شوهرش بمیرد و او بخانهٔ مادر و پدر خود بازگردد و اما این چنین مطلقه را مردوده گویند. || مرغ که از گلهٔ خود بازگردد. || ناقه که دم بردارد. و ماده خر که دم بردارد ...
لغتنامه دهخدا
[ اِنْ نا لِ لْ لا هِ وَ اِنْ نا اِ لَ هِ جِ ] (عربی، جمله) یعنی ما خدای راییم و بازگشت ما سوی اوست. در هنگام مصیبت و دیدن جنازه ای گویند. قسمتی از آیهٔ قرآن است، تمام آیه چنین است:{/B اَل ...
(اِ نّ لِ لا وَ اِ نّ اِ لَ هِ. جِ) [ ع. ] (شب جم.) همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. (هنگام وارد شدن مصیبت، شنیدن خبر مرگ، دیدن جنازه و مانند آن بر زبان میآورند).
فرهنگ فارسی معین
برقراری روابط جنسی بین متخصص مراقبت سلامت با بیمار تحت مراقبت او که خارج از حدود اخلاقی است [علوم سلامت]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مُ تَ جِ ] (ع ص) سپس پایگی بازگردنده. (آنندراج). بازگشته و برگردنده. (ناظم الاطباء): آن فر و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت و متراجع گشت. (فارسنامهٔ ابن بلخی چ کمبریج ص ۱۰۴). و رجوع ب ...
سیاههای از کتابها و مقالات و سایر منابع که در نوشتهای مورد استناد قرار میگیرند|||متـ . مآخذ [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
[ مُ جَ / جِ عَ ] (از ع اِمص) مراجعه. مراجعة. بازگشتن. (از غیاث اللغات). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق ...
رجوع کردن به کسی یا چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ جِ عَ / عِ ] (از ع اِمص) بازآمدن. بازگشت. برگشتن. || رجوع کردن. دوباره رجوع کردن. بازدید. مطالعه: مراجعه به کتاب. - مراجعه دادن؛ رجوع دادن. حواله دادن. - مراجعه کردن؛ بازگشتن. باز ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.