استعاره
فرهنگ فارسی معین
سرین؛ کفل.
فرهنگ فارسی عمید
= اَوِستا: شهنشاه ایران سر و تن بشست / به جایی خرامید با زند و اُست (فردوسی: ۴/۲۷۷).
[ اَ ] (اِ) مخفّف استر. (رشیدی) (مؤید الفضلاء). مخفف استر باشد که از دواب مشهوره است. گویند از جمله متصرفات فرعون است. (برهان) (جهانگیری). || استخوان آدمی و سایر حیوانات. (برهان). و آن م ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ / -َسْ ] (پسوند) -َست. مزید مؤخر نام بعض امکنه، چون: مَرّست. مروَست.
[ اُ ] (اِ) مؤلفین برهان و جهانگیری و آنندراج بمعنی افکندن و انداختن یاد کرده اند و این معنی را ازین بیت استخراج کرده اند: بر نطع زمین طرح شهی چون تو باستی لعبی است ز ترکش فلک بر زده ننه ...
[ اُ سِ ] (اِخ) نام دسته ای از ساکنین قفقاز که در دو ناحیه سکونت دارند: استی شمال، در روسیهٔ شوروی، سکنهٔ آن ۱۵۲۰۰۰ تن کرسی آن ارجنی کیدز (ولادی قفقاز) و استی جنوب، در ترانسکوکازی (قفقازی ...
[ اِ ] (اِخ) (خاندان...) خانوادهٔ سلطنتی مشهور ایتالیا، که دیری در فِرّار، مُدِن و رِگژیو حکومت داشت و از آریُست و تاس حمایت میکرد.
[ اِ ] (اِخ) (کانال ...) ترعه ای که موز و رُن را به مُزِل و سائن مرتبط می سازد.
[ اِ تُلْ کَ بَ ] (ع اِ مرکب) سختی و بلا و امر منکر. (منتهی الارب). || قسمی بازی کودکان عرب که آنرا کجکجه نیز گویند. || لقیت منه است الکلبة؛ ناپسندی دیدم از وی. (منتهی الارب). رجوع به ا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.