[ اُ مَ ] (ع اِ) اسد. شیر. (مهذب الاسماء).
لغتنامه دهخدا
[ اُ مَ ] (اِخ) ابن زید مکنی به ابی خالد. وی وزارت یزیدبن عبدالملک داشت. (دستورالوزراء ص ۲۱) (حبیب السیر جزو۲ از ج ۲ ص ۶۴).
[ اُ مَ ] (اِخ) ابن شریک ثعلبی. یکی از صحابه. وی بعدها در کوفه اقامت گزید. بعضی احادیث شریفه از او نقل کرده اند از جمله: عباداللََّه تداووا فان اللََّه لایضع داءً الاّ وضع له دواءً الا الهرم ...
[ اُ مَ ] (اِخ) ابن مالک بن قهم مکنی به ابی العشراء الدّارمی. یکی از تابعین و از مشاهیر حفاظ. بعضی وی را از صحابه گفته اند ولی محققاً به درک فیض حضور حضرت نبوی نایل نیامده است. و روایات و ...
[ اُ مَ ] (اِخ) دارمی. رجوع به اسامةبن مالک شود.
[ اُ مَ ] (اِخ) شقری. رجوع به اسامةبن اخدری شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.