ارواح
معنی
[ اِرْ ] (ع مص) رد کردن، چنانکه
حق را: اروح علیه حقه. || دریافتن
بوی. (منتهی الارب). بوی چیزی دریافتن.
(کنز اللغات). بوی بردن. (تاج المصادر
بیهقی).
- ارواح صید؛ یافتن صید
بوی مردم را. (منتهی الارب).
|| گندیده شدن. (کنز اللغات). گندا شدن
گوشت. (تاج المصادر بیهقی).
|| بگردیدن آب. (تاج المصادر بیهقی).