مکار؛ حیلهگر.
فرهنگ فارسی عمید
[ ] (اِ) ساغری بود بزرگ، بدان آب کشند. (لغت فرس اسدی): خواجه فرموش کرد آنچه کشید آب فرغونها بسی به دغول. ؟ (از لغت فرس اسدی).
لغتنامه دهخدا
[ دَ غَ ] (ص نسبی) منسوب به دغول که نام مردی است. (از الانساب سمعانی).
[ دَ ] (اِخ) لقب محمدبن عبدالرحمان بن محمد، مکنی به ابوالعباس. از محدثان قرن سوم و چهارم هجری و از اهالی سرخس بوده است که در عصر خود امام و پیشوای خراسان بشمار می آمد و به سال ۳۲۵ هـ . ق. ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.