نخستین پولی که کاسب و پیشهور در آغاز کار روزانه از خریدار میگیرد؛ دخش؛ دستلاف. =دشتان
فرهنگ فارسی عمید
[ دَ ] (اِ) دستلاف. (فرهنگ فارسی معین). دشن. || پیش مزد. (فرهنگ فارسی معین). سفته. ربون. (یادداشت مؤلف). || در تداول عامیانه، فروش اول هر کاسب. (فرهنگ فارسی معین). نقد نخست که فروشنده ...
لغتنامه دهخدا
[ دَ ] (اِخ) شهرکی است در میان کوهها بین اربل و تبریز، و یاقوت حموی گوید آنرا آبادان و پر خیر و برکت دیدم و اهالی آنجا همگی کُردند. (از معجم البلدان ) (از برگزیدهٔ مشترک یاقوت، ترجمهٔ محمد ...
[ دَ ] (اِخ) یکی از دهستانهای سه گانهٔ بخش سلوانا از شهرستان ارومیه. موقعیت آن کوهستانی و سردسیر است. آب مزروعی آن از رودخانهٔ جرمی و چشمه سار تأمین میگردد. این دهستان از ۲۰ آبادی بزرگ و ...
[ دُ ] (ص) بد و زشت. (برهان). دژ. دش: دشت یاد؛ غیبت. (یادداشت مرحوم دهخدا): سیامک بدست چنان دشت دیو تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو.فردوسی.
(دَ) (ص مر. اِمر.) نگاهبان دشت، پاسبان کشتزار و مزرعه.
فرهنگ فارسی معین
[ دَ بَ / دَ تِ بَ ] (اِخ) قصبه ای است در خراسان، که ولی دشت بیاضی شاعر از آنجاست. (از غیاث) (آنندراج). دهی از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنهٔ آن ۱۷۸۱ تن. آب آن از قنات. محصو ...
[ دَ بَ ] (اِخ) دهی از دهستان سورمق بخش مرکزی شهرستان آباده. سکنهٔ آن ۶۸۰ تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، بادام و انگور. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۷).
[ دَ ] (اِخ) یکی از دهستان های دوگانهٔ بخش اشنویهٔ شهرستان ارومیه. آب مزروعی این دهستان از چشمه سارها و آب برف و باران تأمین می گردد. شغل عمدهٔ اهالی این منطقه کشاورزی و گله داری است و ا ...
[ دَ ] (اِخ) ده مرکز دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان. سکنهٔ آن ۴۰۰ تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.