بیشهها.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ ] (ع اِ) هر خانهٔ چهارگوشهٔ پهن و هموار.
لغتنامه دهخدا
[ اَ جَ ] (ع مص) ناخوش داشتن و دلگیر شدن از طعام. ستوه آمدن از خوردن یک نوع طعام. || بگردیدن آب از حال خود. || واداشتن کسی بر چیزی که آن را ناخوش دارد.
[ اَ مَ ءْ ] (ع ص) فرسٌ اَجمَأ؛ اسبی که غرّهٔ کشیده دارد. (منتهی الارب).
[ اَ جَ ] (ع اِ) جِ اَجَمَه.
[ اِ ] (ع مص) ثابت گردانیدن حق. || در ماه جمادی درآمدن. (منتهی الارب). || کم خیر گردیدن. || قمار ناکردن از بخیلی. (تاج المصادر).
[ اِ عَنْ ] (ع ق) بالاجماع. بالاتفاق. متفقاً. اتفاقاً.
کوتاهی، کوتاه، فشردهگویی، فشرده کردن، فشردگی، سربسته گویی، چکیده
فرهنگ واژههای سره
[ اِ لُتْ تَ ] (ع اِ مرکب) نام صنعتی است از علم بدیع و آن چنان است که اوّل چیزی را مجمل ذکر کنند بعد مفصل گردانند و معنی ترکیبی معروف و مصطلح اهل معانی آنکه کلام اوّل بر طریق اجمال آرند ...
فشرده، به کوتاهی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.