معنی

[ اِتْ تِ قَنْ ] (ع ق) قضا را. از قضا. بی انتظار. بی سابقه. غفلةً. ناگهانی. صدفةً. فجأةً: وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند... اتفاقاً اولین کسی که درآمد گدائی بود. (گلستان). اتفاقاً در آن میان جوانی بود که میوهٔ عنفوان شبابش نو رسیده. (گلستان). || بی خلاف. همداستان. || هیچ. || همگی. متحداً. جمعاً. همگان.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.