[ اَ مُ لِ ] (اِخ) تابعی است. او از عمر، و از او عبدالوارث روایت کند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) جلیلی. استاد کعب الاحبار. تابعی است. کنیت وی در اوّل اباالسمؤل بود و ابوبکر بدو کنیت ابومسلم داد.
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) الخزاعی. صحابی است.
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) خولانی التمیمی. عبداللََّه بن ثوب یا عبداللََّه بن عوف از کبار تابعین است و بزمان رسول صلوات اللََّه علیه در یمن اسلام آورده است. مولد او به سال ۵۰ هـ . ق. و وفات وی به ...
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) دمشقی. شافعی. از شاگردان امام غزالی. او راست: احکام الخنثی.
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) سلمةبن الا کوع. صحابی است.
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) شامی. یکی از بلغای زبان عرب. (ابن الندیم).
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) صاحب الدعوة. رجوع به ابومسلم مروزی شود.
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) عبدالرحمن بن مسلم. رجوع به ابومسلم مروزی شود.
[ اَ مُ لِ ] (اِخ) عبداللََّه بن عوف. رجوع به ابومسلم خولانی... شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.