معنی

[ اَ لِ ] (اِخ) احمدبن محمدبن محمدبن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیربن اعین بن سنسن الشیبانی. او یکی از افراد خاندان معروف آل اعین و از غیر نژاد عرب است. شیخ ابوجعفر طوسی در فهرست گوید: ابوغالب زراری از بکیریون و بکیریون زراریان اند و تا زمان ابی محمد علیه السلام به بکیری معروف بودند تا توقیعی از ابی محمد علیه السلام صادر شد و در آن نام او بوطاهر زراری آمده بود. و عبارت توقیع این بود فامّا الزراری رعاه اللََّه از این پس این خاندان خود را زراری خواندند و ابوغالب به روزگار خویش شیخ اصحاب ما (امامیه) و استاد و فقیه آنان بود و او را کتبی است از جمله کتاب التاریخ و این کتاب به پایان نرسید و تنها هزار ورقه از آن تخریج شد و کتاب دیگر بنام کتاب ادعیة السفر. نجاشی در فهرست گوید: ابوغالب زراری اخبار بنی سنسن را گرد کرده است و او به روزگار خود شیخ عصابه و روی قوم بود و علاوه بر دو کتاب سابق الذکر کتاب الافضال و مناسک الحج کبیر و مناسک الحج صغیر و کتاب الرسالة الی ابن ابنه ابی طاهر فی ذکر آل اعین را بدو نسبت کرده است و در سنهٔ ۳۶۸ هـ . ق. درگذشت و قبر او در نجف اشرف است و از نبسهٔ او ابوطاهر مذکور خلف ماند و مجلسی گوید: کان من افاضل الثقات و المحدثین و کان استاد الافاضل الاعلام کالشیخ و ابن الغضائری و احمدبن عبدون قدس اللََّه اسرارهم. و آنچه خود او در رساله ای که بنام حفید خود ابوطاهر کرده گفته است بآنچه از سایر کتب قبلا نقل کردیم مخالف است چه او گوید: مادر حسن بن جهم دختر عبیدبن زراره بود و از انرو ما را زراری خوانند لکن ما از فرزندان بکیر هستیم و پیش از بکیر بنام ولدالجهم معروف بودیم و اول کسی که از خاندان ما بزراره منسوب شد جد ما سلیمان بود و ابوالحسن علی بن محمد عسکری علیهماالسلام بتوریه و از راه پوشیدن نام او در نامهٔ خویش جد ما را زراری خواند و مابین امام و جد ما در اموری که امام در کوفه و بغداد داشت مکاتباتی بود و پدر من محمدبن محمدبن سلیمان در بیست و چند سالگی بمرد و در آن وقت من پنج سال و چند ماه داشتم و مولد من شب دوشنبهٔ ۲۷ ربیع الآخر سال ۲۸۵ بود و جد من محمدبن سلیمان در غرهٔ محرم سال ۳۰۰ هـ . ق. وفات کرد... و ابوغالب در زمان غیبت صغری با سفراء اختصاص داشته است.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.