معنی

[ اَ سَ ] (اِخ) خجندی. او در ابتدا کاتب سلطان محمود سبکتکین و سپس دبیر مسعودبن محمود بود و به روزگار ابراهیم بن مسعود به مقام وزارت ارتقا یافت و بعد از چندی مغضوب و معزول گشت و سلطان ابراهیم امر داد تا چشم او میل کشیدند و وزارت به عبدالحمیدبن احمدبن عبدالصمد داد. در تتمة الیتیمه نام ابوسهلی را با نسبت جنبذی [ گون آبادی ] (اِخ) آورده و گوید: از کتاب رسائل است در دیوان سلطان اعظم ولی النعم [ مسعود ] و در ادب و فضل چنان است که بدو مثل زنند و قطعهٔ ذیل از اوست: افدی فتاة حرّمت ظلما علیَّ جمالها ودّ الهلال بأن یکون لساقها خلخالها قد واعدتنی زورة تشفی الجوی فبدالها. و ظاهراً از این دو نام از یک کس است و یکی از دو کلمهٔ خجندی و جنبذی تصحیف دیگریست. واللََّه اعلم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.