[ اَ سَ ] (اِخ) حمدوی. احمدبن
حسن یکی از امراء دربار مسعودبن محمود
غزنوی. و مسعود او را بضبط ولایات عراق
منصوب کرد و میان علاءالدوله و ابوسهل
محاربه روی داد علاءالدوله منهزم گشت و
ابوسهل به اصفهان درآمد و در سال ۴۲۶
هـ .ق. که اهالی قم و ساوه به عصیان گرائیده
بودند سپاهی بدانجا فرستاد و مردم آن نواحی
را به فرمانبرداری و اطاعت داشت سپس
آنگاه که علاءالدولةبن کاکویه نیز لوای طغیان
برافراشت ابوسهل حمدوی را از ری براند و
چنانکه از مدیحهٔ فرخی برمی آید او از
خاندانهای قدیم ایران باستان بوده است:
از خاندان خویش بزرگ آمد و شریف
آموخته ز اصل و گهر گردی و گوی
دیری است کاین بزرگی در خاندان اوست
این مرتبت نیافت کنون خواجه از نوی
در فضل گوهرش بتوان یافتن کنون
مدح هزارساله به گفتار پهلوی.
***
خواجهٔ سیّد ابوسهل رئیس الرؤسا
احمدبن الحسن آن بار خدای هنری.
***
بوسهل احمد حسن حمدوی که فضل
همچون شرف بزرگ شد اندر کنار او
فخرش بفضل و اصل بزرگ و فروتنی است
و این هرسه چیز نیست برون از شمار او.
و اینکه در بعض تواریخ در نسبت او
حمدونی نوشته اند به دلیل قصیدهٔ ذیل غلط
و حمدوی صحیح است چه اتخاذ این قافیه
فقط برای این بوده است که نام او با نسبت
توان آورد:
استاد این سرای بآیین همی بود
رأی رئیس سید ابوسهل حمدوی.
نیز این مدیحهٔ ابوبکر علی بن حسن
قهستانی دربارهٔ ابوسهل:
یا ما لهذا القلب لایرعوی
وقد دری ان قد هوی من هوی
هوی ببست و به بلخ هوی
ثان فما هذاالهوی الغزنوی
و انّ تثلیث النصاری لمن
دین بالاسلام لایستوی...
فاحمد اللََّه و من بعده
فاحمدبن الحسن الحمدوی...
قد نشر اللََّه تعالی به
ماکان من صحف المعالی طوی.
رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۶۵۶ شود
و در تتمةالیتیمة پس از لختی اوصاف آمده
است: وزارت بدو روی کرد و او بگوشهٔ چشم
در وی میدید و این مقام را مهذب و مسدد
ساخت و ترمیم کرد و زمام آن بدست گرفت و
سپس رها کرد و کراهت نمود، چنانکه
ابوالقاسم بن حریش گوید:
وزارة ضاعت فشرفتها
بالفضل و انآدت فثقفتها
و لم تزل تصبر مظلومة
حتی تصدیت و انصفتها
فارتح لها تدرک طمأنینةً
فانها تقلق مذ عفتها.
و از خصایص او آنکه ولایت ری و سایر
بلاد جبال دارد... و با این، در کف از
زخارف دنیا شعر چنان گوید که اگر از زهد
زهاد گفتی چیزی بر آن نیفرودی:
الخمر عنوان الفساد
و رتاج ابواب السداد
ادمانها اصل الضلا-
ل و حبها رأس العناد
و العمر زورة طائف
یأتیک مابین الرقاد
قد زل من رکب الفسا-
د عن الطریقة و الرشاد
فاحذر اباسهل و تب
من قبل میعاد المعاد
و اقلب الی نورالهدی
قلباً به اثر السداد
من قبل عجزک باللسا-
ن و قبل ضعفک بالفؤاد
و کأننی بک راکباً
اجیادهم بدل الجیاد
کیف الجواب عن السؤا-
ل متی ینادیک المناد
لا ذخر لی بین الجمی
ع من الحواضر و البواد
الا شهادة واثق
باللََّه عن صفو اعتقادی
و مشفع عن السؤا-
ل بعفو امته ینادی.
و در صفت چراغی کم نور گوید:
ظلمتک اللیل یا سراجی
ظلمة لیل و یأس راجی.
و ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود گوید:
بوسهل حمدوی آن مهترزادهٔ زیبا که پدرش
خدمت کرده وزرای بزرگ را و امروز [ یعنی
زمان ابوشجاع فرخ زادبن ناصر دین ] عزیزاً
و مکرماً بر جای است سپس معزول گشت و
بعد از آن شغل اشراف بدو محول گشت
-انتهی. و در جای دیگر این تاریخ است از
زبان مسعودبن محمود که گوید: او برکشیدهٔ
ماست و شاگردی احمد حسن کرده است.
الخ. و باز در موضع دیگر تاریخ مزبور،
مسعود او را بکدخدائی و وزارت ری و جبال
بجای طاهر دبیر برگزیده است و هم در جای
دیگر گوید بوسهل حمدوی بجوانی روز، از
پادشاهی چون سلطان محمود ساخت و
نواخت دریافته است و صاحب دیوان
حضرت غزنه و اطراف مملکت و هندوستان
که بغزنین نزدیکست بوده و مدتی دراز
شاگردی احمد حسن کرده و به روزگار امیر
محمد که بر تخت ملک بنشست وزارت یافته
و خلعت وزارت پوشیده. رجوع به
تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۱۷، ۸۷، ۱۳۹،
۱۴۵، ۱۸۰، ۲۸۳، ۳۴۱، ۳۷۲، ۳۷۳، ۳۹۴،
۳۹۵، ۳۹۶، ۳۹۷، ۳۹۸، ۴۰۰، ۴۰۱، ۴۰۲،
۴۰۵،۴۴۴، ۴۵۲، ۵۳۰، ۵۴۰، ۵۴۵، ۵۵۲،
۵۵۶، ۵۵۷، ۵۵۹، ۶۰۳، ۶۱۸، ۶۲۳، ۶۲۴،
۶۲۶، ۶۴۰، ۶۷۳، ۶۷۴، ۶۷۸ شود.