[ اَ سَ ] (اِخ) جرجانی. خلف
مسعودبن سعد جرجانیست. و از ترجمهٔ
حیات او در تذکره ها بیش از این نیامده و فقط
مختصری از اشعار او نقل شده است و از آن
جمله قطعهٔ ذیل:
آن قوم که ایشان ره احرار سپردند
احوال جهان باطل و بازیچه شمردند
محنت زدگان را بکرم دست گرفتند
چون دست گرفتند بر آن پای فشردند
ایشان همه رفتند و جهان جمله بمشتی
زین ناکس و نامردم و نامرد سپردند....
هنگام طمع شوخ تر از گربه و گرگند
در وقت کرم شوم تر از غرچه و کردند
قومی همه نوکیسه و نوکاسه که از بخل
نام کرم از نامهٔ هستی بستردند
زان قوم که ما دیدیم امروز کسی نیست
گوئی که بیکبار همه پاک بمردند
وین نیز عجب تر که هم از بخت بد ما
با خود همه خیری چو برفتند ببردند.