[ اَ بُلْ وَ ] (اِخ) محمدبن
احمدبن ابی داود. او در علم وارث پدر بود
لیکن از حسن سلوک بهره ای نداشت. در
سال ۲۳۳ هـ . ق. پدرش را مرض فالج
عارض شد و منصب قاضی القضاتی بفرمان
متوکل به ابوالولید محمد دادند و هم دیوان
مظالم عسکر به وی مفوض گشت و تا ۲۳۷
در آن دو منصب مستقر بود لیکن بعلت
خشونت طبع و سوء سلوک، مردم نزد خلیفه
از او شکایت کردند و ابراهیم بن عباس
الصولی در هجاء او گفت:
عقت مساو تبدّت منک واضحة
علی محاسن ابقاها ابوک لکا
فقد تقدّمت ابناءالکرام به
کما تقدّم آباءاللئام بکا.
و خلیفه بر وی خشم گرفت و در اول
منصب دیوان مظالم از وی بستد و سپس از
قاضی القضاتی نیز معزول شد و آن منصب
به یحیی بن اکثم مفوض کردند و بجرم پسر
بر پدر نیز سخت گرفت و همهٔ املاک و
مستغلات آنانرا مصادره کرد و از سرمن رأی
اخراج کرد و گویند متوکل مجلسی از
عدول منعقد ساخت تا ابوالولید بصلح
املاک و ضیاع خود بخلیفه اعتراف کند و
عدول بر آن شهادت نویسند مردی که از
پیش با ابوالولید کینه ای داشت برخاست و
صورت اموال و صلح آنرا بخلیفه بخواند و
گفت آیا آنچه در این ورقه نوشته اند درست
باشد و ما را بدان گواه گیری گفت لالالست
هناک. گفت نی چون تو حقیری شایستهٔ این
سؤال نیستی و رو با دیگر عدول کرد و گفت
شمایان همه در صحت اعتراف من گواه
باشید و آن مرد شرمسار و مخذول بجای
خویش نشست و حاضران از این قوت قلب
و دلیری او در عجب شدند و در ازاء آن
همه اموال هزار دینار بصیغهٔ صلح بدو دادند
و ابوالولید بیست روز پیش از مرگ پدر در
سال ۲۴۰ هـ . ق. درگذشت.