ابوالعباس

معنی

[ اَ بُلْ عَ بْ با ] (اِخ) دینوری. احمدبن محمّد. یکی از مشایخ صوفیه و مولد وی در اواخر مائهٔ سیم هجری بدینور است. او درک صحبت عبداللََّه خراز و ابومحمد حریری و ابن عطار و رویم کرده و سلسلهٔ خویش بیوسف بن حسین می پیوندد. او از دینور به بغداد شد و سپس بنیشابور بازگشت و به موعظت و ارشاد پرداخت و بعد از آن به ترمد رفت و خواجه محمدبن حامد از تلامیذ شیخ ابوبکر وراق که بترمد دستگیری اهل طلب میکرد با مریدان باستقبال وی از شهر بیرون شد و بوسه بر رکاب وی داد. ابوالعباس بعد از مدتی اقامت در ترمد بسمرقند ارتحال کرد و در آن شهر به سال ۳۴۰ هـ . ق. داعی حق را لبّیک گفت و هم بدانجا مدفون گردید. رجوع به نامهٔ دانشوران ج ۴ ص ۶۱ شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.