معنی

[ اَ هَ ] (ع اِ) پشت. (منتهی الارب). || رگیست در پشت به دل پیوسته. (منتهی الارب) (مهذب الأسماء). رگ پشت به دل پیوسته. (خلاص نطنزی). رگ جان. رگ هفت اندام. آورطی. آورتی. ام الشرائین : دلدل مشتری پیش جفته زد اندر آسمان آه ز دل کشان زحل گفت قطعت ابهری. خاقانی. || رگ گردن. (منتهی الارب). || نام هر یک از دو رگ که از دل برآمده است و دیگر شرائین از این دو منشعب است. (بحرالجواهر). و آن دو را مجموعاً ابهران گویند. || رگی است در دست. (منتهی الارب). || پشت گوشه های برگشتهٔ کمان. || خانهٔ کمان. کمانخانه. || پرهای مرغ میان خوافی و کلی و اول پرهای مرغ را قوادم گویند پس مناکب پس خوافی پس اباهر پس کلی. ج، اَباهِر. || گیاه ضریع خشک. (منتهی الارب). || زمین پاکیزه که سیل بر آن برنیاید. (منتهی الارب). || میان طایف و کلیهٔ کمان یعنی میان خانه و دستهٔ کمان. (صحاح جوهری).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.