معنی

[ شَ ] (اِ) صعتر. سعتر. آویشه. آویش. اوشه. اوشن. یوشن. پودنهٔ برّی. پودینهٔ صحرائی. پودنهٔ کوهی. زلف شاهدان : چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک خوش نباشد بی نان ترّه و آویشن. ناصرخسرو. اکنون نچرد گوزن در صحرا جز سنبل و کرویا و آویشن.ناصرخسرو.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.