معنی

(ضمیر) جِ آن. آن کسان. ایشان. اوشان. آنها: همه تفاخر آنان بجود و دانش بود همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ. منجیک. آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ایّ و در خواب شدند.خیام. نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند. سعدی. شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.حافظ. آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهٔ چشمی بما کنند؟حافظ.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.