آماهیدن
معنی
[ دَ ] (مص) آماسیدن. تورم.
تهبج. ورم کردن. باد کردن. تَحدر. انتفاخ.
(زوزنی). اجدار. اسمغداد. تسخید. احدار: در
قسمی از داءالفیل پای برآماهد و سخت شود.
- آماهیدن پی دست چاروا؛
انتشار.
- آماهیدن جراحت؛ بغی.
- آماهیدن مرده؛ اجفیظاظ.
و رجوع به برآماهیدن شود.