معنی

(اِ) آماس. ورم. نفخ. تمیدگی. تورم. انتفاخ. تهبّج. دُروء. باد. بادکردگی. تفرق : ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم که در میانهٔ دفّم پدید شد آماه. نجیب جرفادقانی. پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه. نجیب جرفادقانی. شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفهٔ روباه بود خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور چه شود، فربهی طبل ز آماه بود. شرف شفروه.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.