۱. وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده میکنند. ۲. [قدیمی] آلت جنگ مانندِ شمشیر، خنجر، و سرنیزه؛ سلاح.
فرهنگ فارسی عمید
[ حَ بَ ] (ع اِ) حَربة. آلت جنگ. (منتهی الارب). سلاح. آلت حرب. || چوب دستی. (منتهی الارب). || تازیانه. || نیم نیزه. (زمخشری). نیزهٔ کوتاه. (دهار). || کارد. (غیاث). دشنه. خنجر. ج، حِر ...
لغتنامه دهخدا
[ حَ بَ / بِ بَ ] (ص مرکب) که حربه بر دوش دارد. مسلح : میباش چو خار حربه بر دوش تا خرمن گل کشی در آغوش.نظامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.