[ حَ ] (ص نسبی) منسوب به جد اعلی، یعنی حرام انصاری. (سمعانی).
لغتنامه دهخدا
[ حَ می ی ] (ع ص، اِ) دزد راه زن. دزد قاطع طریق. دزد بیابانی. راهزن. (شرفنامهٔ منیری). رهزن : گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی از پس. (گلستان). و حکما گویند: چار کس از چار کس بجان برنجند ...
[ حَ رْ را ] (اِخ) موسی بن ابراهیم. محدث است. (منتهی الارب).
[ حَ می یَ ] (اِخ) آبی ازآن بنی زنباع از بنی عمروبن کلاب است که تا نزدیک نسیر میرسد. (معجم البلدان).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.