معنی

[ کَ دَ ] (مص) آکندن. پر کردن. انباشتن. || جای دادن : آنکه اندر جهان ندارد گُنج چون توان آکنیدنش در کُنج؟اوحدی. || به خاک سپردن. دفن کردن. زیر خاک کردن. دفین کردن : مرا مرده در خاک مصر آکنید ز گفتار من هیچ مپْراکنید.فردوسی. تا نگردد بصدْمه ای بدو نیم در زمین آکنیده اند ز بیم.نظامی. آکنیده خمی سفال، در او آبی الحق خوش و زلال در او.نظامی. و مشتقات آن تنها از همین یک مصدر آید منتظم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.