(اِخ) پایتخت مملکت حبشه دارای ۵۰۰۰۰ تن سکنه.
لغتنامه دهخدا
(اِ) آتش. نار: گر کند چوب آستان تو حکم شحنهٔ چوبها شود آدیش.انوری.
[ یَ دَ / دِ ] (اِ) قوس قزح : عَلَم ابر و تندر بود کوس او کمان آدینده شود ژاله تیر.رودکی. و آن را کمان گردون، کمان بهن، کمان رستم، کمان شیطان، آفنداک، شدکیس، سرویسه، تیراژه، صدکیس، آز ...
شنوایی آزما
فرهنگ واژههای سره
[ نَ ] (اِخ) دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد ۵۱ هزارگزی شمال باختری الیگودرز کنار راه مالرو کیله به ده آقاجلگه، معتدل. سکنهٔ آن ۱۹ تن شیعه، لری، بختیاری. آب آن از قنات و ...
[ نَ ] (اِخ) تلفظ ترکی گوآدیاناکه همان وادی یانه یا وادی انه است. رجوع به وادی یانه، گوآدیانا، قاموس الاعلام ترکی، الحلل السندسیة ج ۱ ص ۲۹ و ۵۸ و ج ۲ ص ۴۳ و نخبة الدهر دمشقی شود.
[ چَ مَ نَ / نِ ] (اِخ) دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در ۱۸ کیلومتری جنوب خاوری بیجار و یک هزارگزی باختر شوسهٔ بیجار همدان واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و ۱۸۰ تن سکنه دارد. آبش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.