معنی

(ع اِ) جِ اَدَب. رسوم : نصر احمد سامانی... سخت نیکو برآمد و بر همهٔ آداب ملوک سوار شد. (تاریخ بیهقی). گفت [ دزدی ] میخواهم... آداب طریقت آموزم. (کلیله و دمنه). موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند.مولوی. هیچ ترتیبی و آدابی مجو هرچه میخواهد دل تنگت بگو.مولوی. - آداب فاضله؛ اخلاق ستوده. محاسن.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.