دیگری، دیگر، پسین، پایانی
فرهنگ واژههای سره
(اِ) اَخْریان. جهاز. بتات. (مهذب الاسماء). اثاث البیت. سِلْعة. متاع. کالا. (زمخشری). قماش. مال التجارة: رسم آن بازار چنان بوده است که هرچه آخریان معیوب بودی از برده و ستور و دیگر آخریان ب ...
لغتنامه دهخدا
(خَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ آخر؛ بازپسینان، پسینیان.
فرهنگ فارسی معین
[ خَ ] (ع ص، اِ) جِ آخَر. دیگران.
واپسیندم، واپسین دم
[ صُ حِ خِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صبح دوم. بام دوم. صبح صادق : بر خلاف صدق هرگز در هوایت دم که زد کاولش آن دم چو صبح آخرین سودا نکرد. سلمان ساوجی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.