معنی

(ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) (گویا از ترکی جغتائی آد، نام +تاش، هم ) همنام. سَمیّ. و آن را آداش نیز گویند: گر کار بنام استی از آتاشی عمّر فرزند تو با عمّر بودستی هموار. ناصرخسرو. آتاش عبادلهٔ مغتفره. (راحةالصدور راوندی). ای آنکه تراست ملک آتاش با دیو و پری بزیر خاتم. (راحةالصدور راوندی، در مدح سلیمان بن محمدبن ملکشاه). پشت دین بوالمظفر آن شاهی کآمد آتاش شاه پیغمبر. (از راحةالصدور راوندی). روانش از روضهٔ رضوان و فرضهٔ جنان تماشای آن میکند که آتاش او بشادکامی حکم می راند و... (راحةالصدور راوندی).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.