درختِ کَرنا
فرهنگ واژههای سره
[ اِثْ ] (ع مص) تباه کردن درز چرم یا درفش سطبر زده برشتهٔ باریک دوختن آن. || مجروح گردانیدن و کشتن. (منتهی الارب). || سفتن و سوراخ کردن مهره. || افساد کردن میان مردم.
لغتنامه دهخدا
[ اِرْ ] (ع مص) اِرْءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن. || رأی دیدن. (زوزنی). رأی اندیشیدن. || ظاهر شدن حماقت و گولی کسی. || نمودن. اراء. اَراة. (تاج المصادر بیهقی). || بیمار شُش شدن. || ...
[ اِ تِ ] (ع مص) گوش فراداشتن. (منتهی الارب). شنفتن. || پیشی گرفتن. پیش رفتن.
[ اِفْ ] (ع مص) در زمین تابان و لغزان درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || شکافتن سر کسی را بزخم شمشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
[ اَلْ ] (ع اِ) جِ لأی. رجوع به لأی شود.
[ بُ رَ ] (ع اِ) جِ بری ء. (منتهی الارب) (ترجمان علامهٔ جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بری ء شود.
[ جُ رَ آ ] (ع ص، اِ) جِ جری ء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به جری ء شود.
[ دَفْ ] (ع ص) زن جامهٔ گرم پوشیده. (ناظم الاطباء). رجوع به دفآن و دفآی شود.
[ ذَ ] (ع ص، اِ) تأنیث اَذرَء (شاید معرّب زال) زن پیر. || عناق ذرءآء؛ آن بزیچهٔ ماده که هر دو گوش وی خجک دارد و دیگر بدنش سیاه بود یا آنکه در سر وی سپیدی بود. گوسپند یا اسپ ماده که هر دو ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.