[ جَ / جُو ] (اِ مرکب) نوعی از کافور بود بغایت خوشبوی برخلاف کافور میت و آنرا خورند. || چینه دان مرغان را نیز گویند. || نوعی از چوب بید باشد که دستهٔ بیل کنند. (برهان). در درهٔ کرج جودا ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ ] (اِخ) دهی است جزو دهستان نیمور بخش حومهٔ شهرستان محلات دارای ۱۳۶ تن سکنه. آب از رودخانهٔ لعل یار. محصول غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است. مزرعهٔ چم محسن خان و دوستان جزو ای ...
[ دامْ ] (ص مرکب، اِ مرکب) اَجودان باشی. رئیس آجودانان.
(اَ) (اِ.) نک آجودان.
فرهنگ فارسی معین
(اِ مرکب) نوعی بید. رجوع به بید جودانک شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.