اژدر

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

سلاح انفجاری زیرآبی خودْحرکتی که بر روی اهداف سطحی یا زیرسطحی نشانه‌گیری می‌شود و گاهی توانایی جست‌وجوی اهداف را نیز دارد

[علوم نظامی]

انگلیسی

torpedo

واژه‌های مشابه

اژدر

اسم: اژدر (پسر) (فارسی) (تلفظ: azhdar) (فارسی: اَژدر) (انگلیسی: azhdar) معنی: مار افسانه ای بزرگ

فرهنگ واژگان اسم‌ها

اژدرانداز

وسیله‌ای شبیه لولۀ توپ‌های بزرگ برای پرتاب کردن اژدر.

فرهنگ فارسی عمید

اژدردر

[ اَ دَ دَ ] (نف مرکب) اژدردرنده. که اژدها درد.

لغت‌نامه دهخدا

اژدرشکار

[ اَ دَ شِ ] (نف مرکب / ص مرکب) صیدکنندهٔ اژدها. شکنندهٔ اژدها: ترک خدنگ افکن سندان گزار بر همه شیرافکن اژدرشکار. امیرخسرو.

لغت‌نامه دهخدا

اژدرها

[ اَ دَ ] (اِ) مار بزرگ. (برهان). مار بزرگ جثه. (غیاث اللغات). ماری عظیم بزرگ و دهان فراخ باز گشاده، و عرب ثعبان گویند. مؤلف برهان و غیاث اللغات گویند: این کلمه جمع اژدر نیست بلکه اژدرها ل ...

لغت‌نامه دهخدا

دهان اژدر

[ دَ اَ دَ ] (اِ مرکب) قسمی شمعدانی. (یادداشت مؤلف). اژدر دهان. رجوع به شمعدانی شود.

لغت‌نامه دهخدا

دهن اژدری

[ دَ هَ اَ دَ ] (ص نسبی) دهن اژدر. || (اِ مرکب) نام گلی است. اژدردهان. (یادداشت مؤلف). رجوع به اژدردهان شود.

لغت‌نامه دهخدا

ژاژدرای

هرزه‌درای؛ یاوه‌گو: کسی که گوید من چون تواَم به‌ فضل و هنر / سبک‌خرد بُوَد و یافه‌گوی و ژاژدرای (فرخی: ۳۲۷).

فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش