مبارکباد گفتن؛ شادباش گفتن؛ تبریک گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ یَ تَ ] (مص مرکب) تهنیت گفتن. مبارکباد گفتن. مراسم تهنیت برپای داشتن : بزرگان بر او تهنیت ساختند به آن سربزرگی سر افراختند. نظامی (از آنندراج). رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود.
لغتنامه دهخدا
[ تَ یَ گُ تَ ] (مص مرکب) مبارکباد گفتن و خوش آمدی گفتن. تهنیت کردن. تهنیت دادن. (ناظم الاطباء): خرچنگ تهنیت حیات باقی ایشان [ ماهیان ] بگفت. (کلیله و دمنه). دیهیم و تخت، تهنیت تختگاه گفت ...
[ تَ یَ مَ / مِ ] (اِ مرکب) خلاف تعزیت نامه. (آنندراج). نامه ای که به کسی در تهنیت و مبارکباد می نویسند. (ناظم الاطباء). رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.