کاهش یا از بین رفتن علائم بیماری
(فُ کِ یا کَ)۱- (مص مر.) فرو کشیدن.۲- (ص فا.) فرو کشنده.
فرهنگ فارسی معین
[ فُ کَ / کِ ] (نف مرکب) فرودآینده در جای، و اقامت کننده به مکانی. || (اِمص مرکب) به معنی مصدر نیز آمده است، یعنی فرود آمدن در جایی. (غیاث). ترکیب ها: - فروکش شدن؛ فروکش کردن. رجوع بدین ...
لغتنامه دهخدا
منحنی جریان آب سطحی به داخل زمین [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(فُ کِ. شُ دَ) (مص ل.)۱- در جایی فرود آمدن و ماندن.۲- از شدت چیزی کم شدن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.