[ تَ مَ نْ نا ] (اِخ) محمد عابدین علی مولوی در قصبهٔ سند هندوستان می زیست و در سال ۱۲۹۰ هـ . ق. درگذشت دیوان مرتبی دارد و قصائد بلیغی سروده است. از اوست: نیست بی شور محبت جزیی از اجزای من ...
لغتنامه دهخدا
[ تَ مَ نْ نا ] (اِخ) خواجه محمدعلی بن خواجه عبداللََّه تأیید در شهر عظیم آباد هندوستان می زیست در عذوبت بیان و طلاقت لسان منزلتی داشت و در سال ۱۲۳۳ در گذشت. از اوست: دمی که گشت تمنا بلند ش ...
اسم: تمنا (دختر) (عربی) (تلفظ: tamannā) (فارسی: تَمنا) (انگلیسی: tamanna) معنی: آرزو، خواستن چیزی همراه با فروتنی و تواضع، خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع
فرهنگ واژگان اسمها
خواهش میکنم
فرهنگ واژههای سره
فاریدن (فرهنگ تاجیکی؛ فردوس شکرف)، خواهش کردن
[ تَ مَ نْ نا کَ دَ ] (مص مرکب) خواهش کردن و آرزو کردن. (ناظم الاطباء): بر پایهٔ علمی آی خوش خوش بر خیره مکن برتری تمنا.ناصرخسرو. بدگوهر لئیم ظفر... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ن ...
[ تَ مَ نْ نا ] (اِخ) شاعری است حروفی و بر اثر سخنان کفرآمیز با چندتن دیگر محکوم به قتل و سوختن گردید (در زمان سلطان بایزید اول). رجوع به تاریخ ادبیات ایران تألیف برون ترجمهٔ حکمت ص ۴۰۰ ...
[ تَ مَ نْ نَلْ هِ ] (اِخ) محمد علی بن خواجه عبداللََّه تأیید الهندی عظیم آبادی متخلص به تمنا. وی در سال ۱۲۳۰ هـ . ق. درگذشت او را دیوان شعری است به پارسی در هزار بیت. (از اسماء المؤلفین ج ...
[ تَ مَ نْ نا بَ تَ ] (مص مرکب) آرزو داشتن. خواهش و میل در دل پروراندن. تمناپختن : هر دل که ز دارالثمر حسن وفا جست سودای خطا کرد و تمنای تبه بست. بابا فغانی (از آنندراج). رجوع به تمنا و دی ...
[ تَ مَ نْ نا پُ تَ ] (مص مرکب) تمنا بستن. آرزو و میلی را در دل پروراندن : تا چند تمنا پزم و خام برآید تا چند سحر پرورم و شام برآید. ظهوری (از آنندراج). رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شو ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.