شیره

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

1. شربتی قهوه‌ای‌رنگ که از کارخانه‌های قند به دست می‌آید|||2. شربتی شیرین حاصل از تبخیر عصارۀ گیاهان|||متـ . ملاس

[کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]

انگلیسی

molasses

واژه‌های مشابه

شیره‌پز

[ رَ / رِ پَ ] (نف مرکب) دباس. که شیره پزد. که دوشاب پزد. (یادداشت مؤلف).

لغت‌نامه دهخدا

شیره‌کش

[ رَ / رِ کَ / کِ ] (نف مرکب) تریاکی. که شیرهٔ تریاک کشد. (یادداشت مؤلف). || آنکه عصارهٔ میوه را استخراج کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیره و شیره ای شود.

لغت‌نامه دهخدا

ارده شیره

حلواارده.

فرهنگ فارسی عمید

برفشیره

[ بَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) برف و شیره. برف ممزوج به شیرهٔ انگور. برف بشکر یا شیره آمیخته. برفینه.

لغت‌نامه دهخدا

تشیره

[ تَ رَ / رِ ] (اِ) گلوله ای را گویند که از سنگهای الوان و سخت سازند و بدان بازی کنند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). و آن را تیره با یای مجهول نیز گویند. (انجمن آرا) ( ...

لغت‌نامه دهخدا

تفشیره

= تفشیله

فرهنگ فارسی عمید

جبل شیره

[ جَ بَ لِ ؟ ] (اِخ) در ولایت ترکستان در اراضی شامش است و معادن نفت و فیروزه و طلا و روی و آهن در آن کوه بسیار است و در آنجا سنگی ساکن پیدا شود که چون در آتش افکنند سفید گردد و اثوابی که ...

لغت‌نامه دهخدا

جوشیره

نوعی آش آرد.

فرهنگ فارسی عمید

عشیره

قبیله؛ طایفه؛ خویشان و کسان نزدیک شخص.

فرهنگ فارسی عمید

عشیره‌زامل

[ عَ رِ مِ ] (اِخ) دهی از دهستان چنانه بخش شوش شهرستان دزفول. سکنهٔ آن ۷۰۰ تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات دیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).

لغت‌نامه دهخدا
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش