سردهای از سوسنیانِ پیازی با ساقههای برگدار
اسم: سوسن (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: susan) (فارسی: سوسن) (انگلیسی: susan) معنی: نام نوعی گل زیبا، ( گیاهی ) گیاهی پیاز دار و تک لپه ای، با برگ های باریک و دراز که انواع وحشی و پرورش ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ سو سَ سُ ] (اِخ) دهی است از دهستان اندیکا بخش زراس شهرستان اهواز. دارای آن ۳۱۰ تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۶).
لغتنامه دهخدا
= سیسنبر
فرهنگ فارسی عمید
[ سو سَ جِ ] (اِخ) معرب سوسنگرد، بقول یاقوت و معجم البلدان یکی از قرای بغداد است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سوسنگرد شود.
اسم: سوسنک (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sosanak) (فارسی: سوسنک) (انگلیسی: sosanak) معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
کبودرنگ.
[ سو سَ ] (اِخ) از ایلات ساکن اطراف مهاباد. (جغرافیای سیاسی ص ۱۰۹).
تیرهای از سوسنسانانِ علفی پیازی با گُلپوش ششقطعهای گلبرگنما و شش پرچم که میوۀ آنها پوشینه است [زیستشناسی - علوم گیاهی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اَ لُسْ سو سَ نِلْ ] (ع اِ مرکب) بیخ سوسن آسمانگونی. و آسمانجونی معرب آسمانگونه ای است. در تحفه و هم در فهرست مخزن نوشته اند ایرسا است. رجوع به ایرسا شود. و در اختیارات بدیعی چنین است: ...
[ مَ / مِ یِ سو سَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) جامهٔ نیلگون که در ماتم پوشند. (آنندراج). رخت کبودی که در ماتم پوشند. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.