فردی که بر یک پادشاهی حکومت میکند
[ دْ / دِ هِ دَ ] (ترکیب اضافی) شیر. اسد.
لغتنامه دهخدا
[ دْ / دِ ] (اِخ) از حکمرانان جبال مازندران بود که با شهرنوش پسر هزاراسپ حکمران رستمدار طرح اتحاد و دوستی ریخت و خواهر خویش بزنی بدو داد و بدین جهت هر دو پادشاهی معمور و آبادان گشت اما بعد ...
[ دْ / دِ سُ ] (اِخ) رجوع به پادشاه خاتون دختر شاه شجاع شود.
۱. شایستۀ پادشاهان؛ درخور پادشاه؛ شاهانه. ۲. مربوط به پادشاهان.
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به پادشاه. ۲. (سیاسی) سلطنتی. ۳. (اسم) سمَت پادشاه. ۴. (حاصل مصدر) شاهی؛ سلطنت.
دورهای در تاریخ مصر باستان از سلسلۀ سوم تا هشتم حدود 2575 تا 2130 ق .م.|||متـ . دورۀ پادشاهی کهن||| عصر اهرام Pyramid Age [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
مربوط به پادشاه یا پادشاهی |||متـ . پادشاهانه، سلطنتی [باستانشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.