گرفته

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

در آواشناسی و واج‌شناسی، مشخصۀ آوایی که تولید آن با نوعی گرفتگی در مسیر جریان هوا همراه است|||متـ . نارسا non-sonorant

[زبان‌شناسی]

انگلیسی

obstruent

واژه‌های مشابه

گرفته

۱. به‌دست‌آمده. ۲. ستانده‌شده. ۳. [مجاز] تیره. ۴. [مجاز] افسرده؛ دلتنگ. ۵. [مجاز] خسیس.

فرهنگ فارسی عمید

گرفته خاطر

گرفته‌دل؛ دلتنگ؛ اندوهگین.

فرهنگ فارسی عمید

گرفته چهر

۱. اخم‌کرده. ۲. [مجاز] ملول؛ غمگین.

فرهنگ فارسی عمید

گرفته‌خاطر

[ گِ رِ تَ / تِ طِ ] (ص مرکب) رنجیده خاطر و ملول و ناخوش. (آنندراج).

لغت‌نامه دهخدا

گرفته‌دل

[ گِ رِ تَ / تِ دِ ] (ص مرکب) غمگین. اندوهناک. متألم : اگر گرفته دلی از جهانیان صائب ز خویش خیمه برون زن جهان دیگر باش. صائب (از آنندراج). رجوع به گرفتن دل شود.

لغت‌نامه دهخدا

گرفته‌لب

[ گِ رِ تَ / تِ لَ ] (ص مرکب) کنایه از مردم خاموش باشد. (برهان): دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب نطق من آب تازیان برده به نکتهٔ دری. خاقانی (دیوان عبدالرسولی ص ۴۲۹).

لغت‌نامه دهخدا

الفت گرفته

[ اُ فَ گِ رِ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) رام. آموخته. انس گرفته. رجوع به الفت شود.

لغت‌نامه دهخدا

برگرفته

۱. برداشته‌شده. ۲. نواخته؛ پرورده: چون قطره بر گرفتهٴ خود را جهان سلیم / بر آسمان رساند و از کف رها کند (سلیم: لغت‌نامه: برگرفته). ۳. بالابرده‌شده.

فرهنگ فارسی عمید

جن‌گرفته

[ جِ گِ رِ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) در تداول عامه، مصروع. که مبتلا به بیماری صرع باشد.

لغت‌نامه دهخدا

حاشیه‌گرفته

ویژگی تصویری که حاشیه‌های آن با استفاده از پوشانه (mask) حذف شده باشد [سینما و تلویزیون]

واژه‌های مصوب فرهنگستان
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش