بهره

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

معیاری که میزان افزایش دامنۀ نشانک/ سیگنال تولیدشده را در تقویت‌کننده نشان می‌دهد و به‌صورت نسبت دامنۀ خروجی به دامنۀ ورودی بیان می‌شود

[فیزیک]

انگلیسی

gain

واژه‌های مشابه

بهره

۱. (بانکداری) سود بانکی. ۲. سود؛ فایده. ۳. [قدیمی] قسمت؛ نصیب؛ بخش.

فرهنگ فارسی عمید

بهره

[ بَ رَ / رِ ] (اِ) حصه و نصیب و حظ و قسمت. (برهان). پهلوی «بهرک» قسمت. (حاشیهٔ برهان چ معین). نصیب. حصه. و با لفظ داشتن و برداشتن و بردن مستعمل است. (آنندراج) (غیاث). نصیب و بخش و بهر و برج ...

لغت‌نامه دهخدا

بهره

[ بَ رَ ] (اِخ) آخر شهر کرمان است و بر کرانهٔ بیابان نهاده و از آنجا بسیستان روند. (حدود العالم). شهری به مکران. (معجم البلدان).

لغت‌نامه دهخدا

بهره

[ بُ رَ ] (اِخ) نام طایفه ای است که مولد و مسکن و مقام ایشان در گجرات است. (برهان). نام گروهی از مردم گجرات. (ناظم الاطباء).

لغت‌نامه دهخدا

بهره

[ بَ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان بادی است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و ۱۵۰ تن سکنه دارد و آبادی مقطوع که متصل به این قریه است جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ...

لغت‌نامه دهخدا

بهره بردار

ویژگی کسی که از درآمد ملک یا مزرعه یا کارخانه سود و بهره برمی‌دارد.

فرهنگ فارسی عمید

بهره برداری

(~. بَ) (حامص.)۱- استفاده از سود چیزی.۲- عمل برداشتن حاصل زراعت.۳- سهم گرفتن.۴- به فروش رساندن محصول کارخانه یا معدن.

فرهنگ فارسی معین

بهره برداشتن

[ بَ رَ / رِ بَ تَ ] (مص مرکب) استفاده کردن از سود چیزی. || برداشتن حاصل زراعت. || سهم گرفتن. || عمل بفروش رساندن محصول کارخانه یا معدن. (فرهنگ فارسی معین).

لغت‌نامه دهخدا

بهره بهره

بخش‌بخش. * بهره‌بهره کردن: (مصدر متعدی) بخش‌بخش کردن؛ قسمت کردن.

فرهنگ فارسی عمید

بهره مند

دارای بهره و نصیب؛ سودبرده؛ کسی که از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد.

فرهنگ فارسی عمید
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش