برآورد

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

شیوه‌ای آماری برای ارائۀ فرمولی که بتواند تحت شرایطی معین با استفاده از مقدار مشاهدات نمونه‌ای، تقریبی را برای یک پارامتر ارائه کند

[آمار]

انگلیسی

estimation

واژه‌های مشابه

برآورد

فعالیت برآورد در شبکه‌های تلویزیونی، فرآیندی است که برپایه آن برآورد یا تخمین منابع مورد نیاز اعلامی از سوی تهیه کننده، مجری طرح یا گروه برنامه‌ساز توسط مدیر شبکه و مدیران ذیربط بر ...

فرهنگ واژه‌های آزاد

برآورد

(~. وَ یا وُ) (مص مر.) تخمین زدن، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی.

فرهنگ فارسی معین

برآورد

تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین. * برآورد کردن: (مصدر متعدی) ۱. قیمت کردن. ۲. سنجیدن.

فرهنگ فارسی عمید

برآورد

[ بَ وَ ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج). دید. تخمین. انگاره. اجترام. (یادداشت مؤلف). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند: ...

لغت‌نامه دهخدا

برآورد اداری

بررسی ترتیبات لازم در امور تدارکات و ترابری و تخلیه و دیگر موارد اداری که فرمانده یا ستاد انجام می‌دهد [علوم نظامی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

برآورد مانسته ژرفای مغناطیسی

برآورد عمق چشمه مغناطیسی با به‌کارگیری گروهی از روش‌های نگاشتی یا تصویری [ژئوفیزیک]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

برآورد نااریب

مقدار تحقق‌یافتۀ یک برآوردگر نااریب [آمار]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

برآورد نواری

آماربرداری از یک یا چند نوارنمونه در خط‌نمونه با فواصل منظم که داده‌ها در طول آنها به‌صورت پیوسته ثبت می‌شوند [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

برآورد هزینۀ ماندۀ کار

برآورد هزینۀ لازم برای تکمیل باقی‌ماندۀ گسترۀ کار |||اختـ . بَهَم ETC [مدیریت - مدیریت پروژه]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

برآورد وضعیت آمادی

ارزیابی منظم عوامل آمادی [علوم نظامی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش