پایین آمدن آب دریا
پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید. * جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه.
فرهنگ فارسی عمید
[ جَ دَ ] (مص مرکب) در جزر ماندن دریا؛ بازگشتن و فرورفتن آب آن. به مجاز، به بالا بازنگشتن : گر یک کف خاک من به دریا ریزند در جزر بماند و دگر مد نکند. مسیح کاشی (از آنندراج).
لغتنامه دهخدا
[ جَ رُ مَ دد ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) بازگشتن آب دریا و بالا آمدن آن و به مجاز، زیر و زبر باشد: شه چو دریاست بی دروغ و دریغ جزر و مدش به تازیانه و تیغ.نظامی. جز به خواری در بخارای دلش را ...
[ جُ زُ ] (ع اِ) جِ جُزُر و این کلمه جِ جَزور بمعنی شتر یا خاص شتر کشتنی است. (از تاج العروس). و رجوع به جُزُر شود.
[ جَ رُلْ بَ ] (ع اِ مرکب) قُسْط. (زمخشری). یعنی عود هندی و عربی.
[ جَ زَ رُلْ غُ ] (ع اِ مرکب) جزرالشیطان. رجل الغراب. رجل العقارب. رجل الزرزور. رجل العقعق. رجل الراعی. رجل الطیر. حشیشةالبرص. قازایاغی. قزاقی (در تداول عامه). پاکلاغی. چنگ کاک. پای کلاغ. ...
[ جَ رَ ] (ع اِ) پاره ای از مال. (منتهی الارب).
[ جُ رَ ] (اِخ) سکری گوید: آبی است ازآنِ بنی کعب بن عنبر. وی این موضوع را در شرح ابیات زیر که از جریر است بیان کرده : یا اهل جزرة لا علم فینفعکم او تنتهون فینجی الخائف الحذر یا اهل جزرة ...
[ جَ زَ رَ ] (اِخ) لقب صالح حافظبن محمد است. (منتهی الارب). صالح بن محمدبن عمروبن حبیب اسدی، مکنی به ابوعلی. از ائمهٔ اهل حدیث است. وی بسال ۲۱۰ هـ . ق. در کوفه بدنیا آمد و در بغداد سکونت ...
[ جَ زَ ] (اِخ) شیخ محمدبن محمد. او راست: طبقات القراء. و این دو کتاب است، کبری و صغری، اولی موسوم به «النهایة»، و دومی موسوم به «غایة النهایة» است. وی کتابهایی را که در این باره تألیف شده ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.