مکعب

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

دیسۀ بلوری در سامانۀ مکعبی که دارای شش‌ وجه متقارن و عمودبرهم با شاخصه‌های {100} است|||متـ . شش‌وجهی hexahedron

[زمین‌شناسی]

انگلیسی

cube

واژه‌های مشابه

مکعب

شش سویی، چارتاقی، توان سوم

فرهنگ واژه‌های سره

مکعب

۱. (ریاضی) جسمی که دارای شش سطح مربع باشد. ۲. [قدیمی] چهار‌گوشه.

فرهنگ فارسی عمید

مکعب

[ مُ کَ عْ عَ ] (ع ص، اِ) چهارگوشه کرده شده. (غیاث) (از منتهی الارب). و رجوع به تکعیب شود. || هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد. (ا ...

لغت‌نامه دهخدا

مکعب

[ مِ عَ ] (اِ) نوعی کفش که به شتالنگ پا نرسد و آن غیر عربی است. (از اقرب الموارد).

لغت‌نامه دهخدا

مکعبة

[ مُ کَ عْ عَ بَ ] (ع اِ) زنبیل خرما از برگ آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جلت خرما. (ناظم الاطباء).

لغت‌نامه دهخدا

سامانۀ مکعبی

[زمین‌شناسی] یکی از شش سامانۀ بلوری که با چهار محور تقارن سه‌تایه (threefold) در قطرهای بلور مشخص می‌شود|||متـ . سامانۀ هم‌اندازه isometric system|||[فیزیک]‌ سامانه& ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش