مزدوج

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

ویژگی مولکول‌هایی که در آنها پیوندهای دوگانه یا سه‌گانه به‌وسیلۀ پیوند یگانه به‌صورت یک‌درمیان از هم جدا شده باشند

[مهندسی بسپار]

انگلیسی

conjugated

واژه‌های مشابه

مزدوج

ویژگی مولکول‌هایی که در آنها پیوندهای دوگانه یا سه‌گانه به‌وسیلۀ پیوند یگانه به‌صورت یک‌درمیان از هم جدا شده باشند [شیمی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مزدوج

[ مُ دَ وَ ] (ع ص) نعت مفعولی از مصدر ازدواج. با هم جفت شده و قرین شده. (از منتهی الارب). جفت کرده و نکاح کرده. (ناظم الاطباء). هم قرین و به هم آمیخته شده. (آنندراج). قرین. متقارن. مثناة. جف ...

لغت‌نامه دهخدا

مزدوج شدن

عدم استقرار الکترون‌های π در مولکول‌هایی که به‌صورت یک‌درمیان پیوندهای یگانه و دوگانه دارند [مهندسی بسپار]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مزدوجه

= مزوجه

فرهنگ فارسی عمید

اسیدـ بازِ مزدوج

دو گونۀ شیمیایی که ازطریق به دست آوردن یا از دست دادن یک پروتون با یکدیگر ارتباط داشته باشند [شیمی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ردۀ مزدوجی

مجموعۀ همۀ اعضایی از یک گروه که با عضو مفروضی از گروه مزدوج‌اند [ریاضی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فوق مزدوج‌شدگی هم‌ظرفیت

ترتیبی از پیوندها در یک مولکول فوق مزدوج به‌گونه‌ای‌که تعداد پیوندها در دو ساختار رزونانسی یکسان است، اما یکی از ساختارها ازنظر انرژی نامساعدتر از دیگری است [شیمی] ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کمان‌های مزدوج

دو کمان ناهم‌پوش از یک دایره که اجتماعشان یک دایرۀ کامل است [ریاضی]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش