مرغ

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

پرندۀ اهلی متعلق به سردۀ ماکیان (Galus) و راستۀ ماکیان‌سانان که عموما برای تولید گوشت یا تخم‌مرغ پرورش داده میشود

[علوم و فنّاوری غذا]

انگلیسی

chicken

واژه‌های مشابه

مرغ

۱. چمن؛ سبزه. ۲. گیاهی‌ پایا و خودرو با برگ‌های باریک و دراز و ساقۀ زیرزمینی گره‌دار که از هر گره آن ریشه‌هایی کوچک در زمین فرومی‌رود و به سرعت در زمین پخش می&zwn ...

فرهنگ فارسی عمید

مرغ

[ مَ ] (اِخ) ظاهراً مرو باشد یعنی شهر معروف خراسان و این جز مرغی است که فردوسی با دنبر و مای می آورد که ظاهراً در هندوستان است. دلیل دیگری که مرغ همان مرو است اینکه مرغاب نام رودی است که ا ...

لغت‌نامه دهخدا

مرغ

[ مَ ] (اِخ) نام شهری از هندوستان. نام این شهر در آثار منظوم فارسی غالباً با کشمیر و مای و کابل و دنبر (دنپر MMM دنپور) آمده است و بدین ترتیب باید از شهرهای غربی شبه قارهٔ هند باشد: توئی ...

لغت‌نامه دهخدا

مرغ

[ مَ رِ ] (ع ص) شَعر مرغ؛ موی بسیار روغن پذیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

لغت‌نامه دهخدا

مرغ آبی

[ مُ غِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) هر مرغی که در آب زندگی می کند. (ناظم الاطباء). ابن الماء. (دهار): مرغ آبی به سرای اندر چون نای سرای باژگونه به دهان باز گرفته سرنای.لامعی. روان گشته به نقلا ...

لغت‌نامه دهخدا

مرغ بهشتی

صورت فلکی کم‌فروغی نزدیک قطب جنوب آسمان [نجوم‌]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مرغ توفان دیومِدی بولر

گونه‌ای کوچک از دیومِدیان و راستۀ کبوتردریایی‌سانان با منقار نسبتا کلفت و پرهای خاکستری روشن و بال‌های سیاه [زیست‌شناسی - علوم جانوری] ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مرغ توفان دیومِدی سرخاکستری

گونه‌ای از دیومِدیان و راستۀ کبوتردریایی‌سانان با پرهای سفید و بال سیاه و گردن و سر خاکستری روشن [زیست‌شناسی - علوم جانوری]

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مرغ حق

(~ حَ قُ) [ فا - ع. ] نوعی جغد که در شب برای شکار از لانة خود خارج می‌شود و صدایش شبیه کلمة «حق» است.

فرهنگ فارسی معین

مرغ حق

[ مُ غِ حَ ق ق ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) گونه ای جغد که در شب برای شکار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به کلمهٔ «حق» است. جثه اش کمی از کبوتر بزرگتر است و دارای سرگردی است و پره ...

لغت‌نامه دهخدا
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش