کالاهای همجنس که بهصورت بستهبندینشده و غیرمظروف حمل میشود|||متـ . بار فلهای، کالای فلهای، فلهای
[ فَ لْ لَ / لِ / فَ لَ / لِ / فُ لْ لَ / لِ / فُ لَ / لِ ] (اِ) شیر اول حیوان نوزاییده که چون بر آتش نهند منجمد شود و مایهٔ پنیر گردد. آغوز. لبا. (فرهنگ فارسی معین). زهک. لبا. آغوز. گورماس ...
لغتنامه دهخدا
خودرو نقالهدار ویژۀ بارگیری و تخلیۀ بار فله در هواپیما [حملونقل هوایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کشتی مخصوص حمل بار فلهای [حملونقل دریایی]
[ فُ هُ / فَ هَ ] (ع ص) کودک گرداندام خوبروی فربه نزدیک به رسیدگی رسیده. (منتهی الارب). فلهود. (اقرب الموارد).
[ ] (اِ) کلب و دب مسن. (فهرست مخزن الادویه).
[ فَ هَ ] (ع اِ) فرج زن. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). || (ص) چاه فراخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
کشتی چندمنظورهای که توانایی حمل بارگُنج یا بار فلهای را دارد [حملونقل دریایی]
[ جَ فَ لَ ] (ع مص) از زین به زمین برافکندن کسی را. (تاج العروس).
وسیلهای برای حمل بارهای فلهای [حملونقل درونشهری - جادهای]
[ ] (اِخ) جرجس، رفله افندی. به سال ۱۳۱۵ هـ . ق. در روزنامهٔ الوقایع الرسمیة المصریة مترجم بود. او راست: اصول الاقتصاد السیاسی. (از معجم المطبوعات مصر ج ۱).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.