کلم

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

مهم‌ترین سرده از کلمیان با تقریبا 40 گونه در برّ قدیم که شامل انواع کلم زراعی و خردل و شلغم می‌شود

[زیست‌شناسی - علوم گیاهی]

انگلیسی

Brassica

واژه‌های مشابه

کلم

=کلمه

فرهنگ فارسی عمید

کلم

[ کِ لِ ] (اِ) بساط و گلیم. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).

لغت‌نامه دهخدا

کلم

[ کَ لِ ] (ع اِ) جِ کَلِمَة. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج): کلم سخنان خداست در نبوت محمد (ص) در کتاب تورات... (کشف الاسرار ج ۲ ص ۵۲۳، از فرهنگ فارسی معین.). رجوع به کلمة شو ...

لغت‌نامه دهخدا

کلم

[ کَ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان حسن آباد است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و ۱۴۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).

لغت‌نامه دهخدا

کلم‌شلم

[ کَ لَ شَ لَ ] (اِ مرکب، از اتباع) گوشتی بسیار و لرزان بر تن آدمی. گوشت بسیار و لرزنده بر روی یکدیگر در بدن شخص فربه و بیشتر زنان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب) فربه با گوشت ...

لغت‌نامه دهخدا

کلم‌پلو

[ کَ لَ پُ لُ ] (اِ مرکب) پلوی که از کلم درست کنند و آن را به دو طریق درست کنند: ۱ -کلم را خرد کنند و در پیاز و روغن سرخ نمایند و در لای برنج گذارند و دم کنند. ۲ -ترهٔ بسیار کم را با شبت و ...

لغت‌نامه دهخدا

کلما

[ کُ لْ لَ ] (ع اِ) هربار. (ترجمان القرآن ص ۸۲). هر وقت و هر زمان. (ناظم الاطباء). || هرچه. (ناظم الاطباء). هرچیز که. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

لغت‌نامه دهخدا

کلمات

[ کَ لِ ] (ع اِ) جِ کلمة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جِ کلمه. کلمه ها. (فرهنگ فارسی معین). || گفتارها. سخنان. (فرهنگ فارسی معین): در استماع کلمات فرستادگان مبالغ تحامل ایشان را تحمل ...

لغت‌نامه دهخدا

کلمان

[ لِ ] (اِخ) عضو یکی از جمعیت های مردانهٔ نصارا و قاتل هانری سوم (۱۵۸۹ م.) که به دست نگهبانان او کشته شد. (از لاروس).

لغت‌نامه دهخدا

کلمانی

[ کَ / کَ لَ / کِ لْ لِ / کِ لِ مْ ما نی ی ] (ع ص) رجل کلمانی؛ مرد بسیارسخن. و کِلِّمانیّ و کِلِمّانیّ نظیر ندارند، و کلمانیة مؤنث آن است. (منتهی الارب). مرد بسیار کلام و پرگو و زبان آور. | ...

لغت‌نامه دهخدا
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش