آن که در انجام کاری به کسی کمک کند و معمولا با نظارت او کار کند |||* مصوب فرهنگستان اول
یاریدهنده؛ مددکار؛ کمککننده؛ همدست؛ معاون.
فرهنگ فارسی عمید
شخصی که در برنامهریزی تولید یا برنامههای تلویزیونی به مدیر تولید کمک میکند [سینما و تلویزیون]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ دَسْ تْ رَ / رِ ] (اِ مرکب) دست برنجنی که از نقره و طلا باشد. (آنندراج). دستنبد. دستوانه. دستیانه.
لغتنامه دهخدا
[ دَسْ تْ ] (حامص مرکب) امداد و اعانت و مددکاری. (آنندراج). مدد. (شرفنامهٔ منیری). یاری و نصرت و حمایت و دستگیری. (ناظم الاطباء). معاضدت. مساعدت. کمک. عون. مظاهرت : وجود تو تا دستیاری نداد ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.